من به قلبم افتخار می کنم
با آن بازی شد !
زخمی شد !
به آن خیانت شد !
سوخت و شکست !
اما به طریقی هنوز کار می کند . . . !
گاه دلتنگ میشوم
دلتنگتر ازهمه ی دلتنگیها،
گوشه ای مینشینم وحسرتهارامیشمارم،
وباختن هاوصدای شکستن را،
نمیدانم من کدامین امیدراناامیدکردم
وکدام خواهش رانشنیدم وبه کدام دلتنگی خندیدم
که چنین دلتنگم.............؟؟؟؟!!!!!
سلامتی اون صبحی که وقتی بیدار میشی به جای اینکه یادشو بغل کرده باشی
خودش بغل کنی
باید کسی را پیدا کنم که دوستم داشته باشد...
انقدر که یکی از همین شبهای لعنتی....
اغوشش را برای من و یک دنیا خستگیم بگشاید...
هیچ نگوید....هیچ نپرسد....
فقط مرا در اغوش بگیرد.....
بعد همانجا بمیرم.....
دنیایم را میدهم برای لبخندت… هراسی نیست.. شاد که باشی دنیا از آن من است…
نداشتن تو یعنی اینکه دیگری تو را دارد… نمیدانم نداشتنت سخت تر است.. یا تحمل اینکه دیگری تو را دارد…
تا تو را دیدم دل را ندادم به کس… حال که عاشقم کردی به فریادم برس…
زندگی به من آموخت چگونه اشک بریزم… ولی اشک نیاموخت چگونه زندگی کنم…
تمام قندهای توی دلم را آب کردم برای تو… تویی که چایت را همیشه تلخ میخوری…
نظرات شما عزیزان:
نوشته شده در جمعه 21 تير 1392
ساعت
12:53 توسط ماریامسیح
|